شانه اش بوی خاک و باران داشت
وقتی آغوش میگرفتندش
کودکان ظریف پیراهن
سخت چسبیده گرد این آتش
آتش و خاک و آب همراهند
مانده بادی میان موی سیاه
تا دو دنیای آبی کمرنگ
شکل گیرد میان چشمه ی ماه
هر لباس سپید توی اتاق
از تنت خاطرات خاصی داشت
قصه را تا به آخرش میبرد
در خیالم ترانه ای میکاشت
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 15 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Pichak :.